محل تبلیغات شما
ای انسان، تا مطمئن نشدی، احساس نریز سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد استوار بودم و تنومند! من را انتخاب کرد . دستی به تنه‌ام کشید تبرش را در آورد و زد زد محکم و محکم‌تر . به خود می‌بالیدم، دیگر نمی‌خواستم درخت باشم، آینده‌ی خوبی در انتظارم بود! سوزش تبرهایش بیشتر می‌شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد، او تنومندتر بود . مرا رها کرد با زخم‌هایم، او را برد . و من که نه دیگر درخت بودم، نه تخته‌سیاه مدرسه‌ای، نه عصای پیر.مردی .

ترانه ترکی آنام بنام مادرم ... برای مادران همه دنیا تو وبلگ گزاشتم...

آه دل شکسته زمین گیرت میکند

خدا نظاره گر ماست.....

درخت ,زد ,تنومندتر ,مرا ,رها ,افتاد، ,تنومندتر بود ,او تنومندتر ,افتاد، او ,دیگری افتاد، ,بود مرا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها